ساربان آهسته تر! این زمینﹾ کربلاست
کاروان را کن خبر، این زمینﹾ کرب و بلاست
لاله ی پرپر کجاست؟ پیکر بی سر کجاست؟
وا حسینا، واحسینا

ناقه ها زاری کنید، خون دل جاری کنید
هم مرا یاری کنید، هم عزاداری کنید
مقتل یارم کجاست؟ قبر دلدارم کجاست؟
وا حسینا، واحسینا

ای زیارت گاه من، حنجر خونین تو
من خبر آورده ام از سر خونین تو
در دلم صد کربلاست، قصه ی طشت طلاست
وا حسینا، واحسینا

من در این صحرای خون، جسمِ بی سر دیده ام
از گلوی غرق خون با لبم گل چیده ام
در همین گودال خون، چهره کردم لاله گون
وا حسینا، واحسینا

سنگر تبلیغ من محملم گردیده بود
خود خبر داری چه ها با دلم گردیده بود
من قیامت کرده ام، استقامت کرده ام
وا حسینا، واحسینا

من خبر آورده ام از سه ساله کودکت
آن سه ساله کودکت، شد سفیر کوچکت
شد شبانه دخترت دفن مثل مادرت
وا حسینا، واحسینا

یا اخا من زینبم، مظهر صبر توام
قاصد خون تو و مظهر صبر توام
جان زهرا مادرت، کن قبول از خواهرت
وا حسینا، واحسینا

*********************

یابن زهرا، یابن زهرا، السلام
پرچم پیروزی آوردم زشام
مظهر صبر توام، زائر قبر توام
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

با قیام خود قیامت کرده ام
مثل مادر استقامت کرده ام
گفته هایم آتشین، خطبه هایم دلنشین
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

ننگ دشمن بر ملا کردم حسین!
شام را کرب و بلا کردم حسین!
کردم از حق یاوری، با زبان حیدری
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

دخت معصومت سفیر شام شد
آبروی مکتب اسلام شد
دورتو پروانه شد، مدفنش ویرانه شد
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

نطق تو می بود در آوای من
خون تو جوشید در رگ های من
شور عاشوراییم، خطبه ی زهراییم
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

خلعت احرام خونین جامه ام
جسم مجروحت زیارت نامه ام
در نماز شب تو را یا اخا کردم دعا
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین

ای سرت گرمِ دعا نوک سنان
خیزو یک بار دگر قرآن بخوان
ازبریده حنجرت، کن دعا برخواهرت
واحسینا، واحسین
واحسینا، واحسین
 

***********************

گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»


نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»


نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»


به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»

*************************

عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

***************************

سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم

*************************

آمد سوی باغ گل، یک قافله ی بلبل
شد باغ پُر از بلبل، اما نبود یک گل
کو باغ من و گلخانة من
کو شمع و گل و پروانة من
آرام دل زینب بین جان مرا بر لب «تکرار»

در گریه رباب از آب، آتش زده یکسر را
پیوسته ز من جوید، قبر علی اصغر را
دارد ز غم و داغ پسرش
گهوارة خالی را به برش
آرام دل زینب بین جان مرا بر لب «تکرار»

بار سفر خود را، بی من ز چه رو بَستی
رفتی و ز داغ خود، تو قاتل من هستی
بنگر به چه احوال آمده ام
رفتم الف و دال آمده ام
آرام دل زینب بین جان مرا بر لب «تکرار»

***********************

ز کویت گرچه رو در شام غم با چشم تر کردم
دلم پیش تو ماند و بیدل از کویت سفر کردم

بسان تیر می رفتم کمانی گشته برگشتم
ز بس با ناگواری در ره عشق تو سر کردم

عدوی دون به هر جا خواست طفلان را بیازارد
به جان تو، که من آنجا تن خود را سپر کردم

دل من بیشتر می سوخت گر قرآن نمی خواندی
که بس تُهمت زدند و صبر با خون جگر کردم

در آن اِجلاس ننگین، گردهم آیی ننگین تر
به منطق پایگاه خصم را زیر و زبر کردم

تو ازچه تا مرا دیدی دو چشم خویش را بستی
که من تا آخر مجلس نگه بر طشت زر کردم

********************************

فاتح شامم و بازآمدم از شام، حسین
 
کرده‌ام فتح تو را بر همه اعلام، حسین
 
ذوالفقار سخنم معجزۀ حیدر داشت
 
فتح شد با نفس حیدری‌ام شام، حسین
 
نالۀ کودک تو کاخ ستم را لرزاند
 
گرچه در گوشۀ ویرانه شد آرام، حسین
 
به طواف حرم محترمت گردیده
 
جامۀ ماتم ما حلّۀ احرام، حسین
 
در طواف سر خونین تو خواندیم نماز
 
مُهر ما بود فقط سنگ لب‌بام، حسین
 
باورت بود که در حال اسیری ببرند
 
دختر فاطمه را در ملاءعام، حسین
 
لعنةالله علی آل زیادٍ و زیاد
 
که ز خون تو گرفتند همه کام، حسین
 
هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید
 
تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین
 
باورت بود که در شام بلا دخترکت
 
بر روی خاک گذارد سر بی‌شام، حسین
 
آتشی بر جگر سوختۀ «میثم» زن
 
که بسوزد ز غمت در همه ایام، حسین
 
***********************