بنام نامیِ سلطان که در جلوس آمد

نماز عشق بخوان، قبله گاه طوس آمد

دعای نور بخوان، شمسِ وَالشموس آمد

بهارِ مونسِ جان، همدم نفوس آمد

دوباره پارۀ قلب رسول پیدا شد

عزیز فاطمه، إبن البتول پیدا شد

 

بگو به موسیِ عمران ز موسیِ جعفر

کلیم خواهی اگر، کن به بیت وحی نظر

بیا بدیدن نور دو چشم پیغمبر

ببین چگونه کند از خدا سخن یکسر

زبان گشود و فرمود با صدای رسا

أنابنُ مکه، أنابنُ مدینه، نام رضا

 

بنام نامیِ الله شد گواهِ صریح

أذان عشق سُراید به نغمه های ملیح

شهادتین بگوید چه با وقار و فصیح

علیست وِرد زبانش، محمد است مدیح

همینکه صوت رسایش به حمد رافع شد

ز نور فاطمه نوری به عرش ساطع شد

 

چه با صفاست در آغوش گرم بابایش

نشسته نجمه به لبخند، در تماشایش

فرشته موج زند گِرد قدّ و بالایش

تمام اهل حرم نیز محو سیمایش

ز روی اوست که بوسه مُدام میگیرند

همه به نوبت از آن لعل، کام میگیرند

 

مدینه خانه به خانه رضا رضا گویند

سخن ز زادۀ موسای مصطفا گویند

ز فرط شوق، همه مدح مرتضا گویند

ز نسل پنجمِ سلطان کربلا گویند

تمام شهر، چراغان ز مقدم سبز است

دوباره سر درِ هر خانه پرچم سبز است

 

چه آشناست ولیعهدِ حضرت کاظم

خداست بانیِ این فتح و نصرت کاظم

رضاست آینه دار حقیقت کاظم

همانکه پارۀ قلب است و مُهجت کاظم

امام هشتم و محبوب سرمد آمده است

بدانکه عالم آل محمد آمده است

 

بنای دین خدا را رضا کند احیا

ستون ارض و سما را رضا کند احیا

به علم و حلم، ولا را رضا کند احیا

مسیر کرب و بلا را رضا کند احیا

به غمزه کاخ ستم را رضا کند ویران

چو پای خویش رساند به خِطّۀ ایران

 

حریم قبلۀ هفتم بخاک ایران است

سریر حجت هشتم در این خراسان است

خوشم که خیر و صلاحم بدست سلطان است

پناه شاه و گدا چیست، کنج ایوان است

مسیر گم نشود، کعبۀ هدف اینجاست

مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف اینجاست

 

به آسمانِ حریمش چه جای خورشید است

خدا به قلب رضا نور وحی تابید است

همان امام که بِالقوّه شرط توحید است

حدیث سلسله بر این کلام تأتید است

خوشا بحال قدمگاهِ شهر نیشابور

که شد امام رضا ماه شهر نیشابور

 

چقدر عشق بنام رضا خدا دارد

چقدر گفتنِ ذکرِ رضا صفا دارد

چقدر نام امام رئوف جا دارد

چقدر حضرت سلطان ما گدا دارد

کجاست آنکه گدایی کند ز دربارش

أبالجواد به جود و سخا خریدارش

 

گِره به کارت اگر هست، یار ما اینجاست

بگو به اهل جهان حجت خدا اینجاست

بیا به کشور ما، مشهد الرضا اینجاست

پناهگاه غریبانِ مبتلا اینجاست

در این حرم دل نالان قرار میگیرد

غریب دست غریب دیار میگیرد

 

بگو به اهل یمن کشتی نجات رضاست

بگو به غزّه که حلّال مشکلات رضاست

بگو به سوریه که، علت حیات رضاست

بگو به اهل میانمار آشنات رضاست

سلام بر تو کسِ بی کسان، امام رئوف

سلام بر تو امام جوان، امام رئوف

 

شنیده ام که لبت را به زهر آغشتند

به دانه دانۀ انگور، مرگ بنوشتند

شبیه جدّ غریبِ تو تشنه ات کشتند

و منکرانِ ستمکار، منکرت گشتند

شنیده ام که نشستی به کوچه دهها بار

شنیده ام که گرفتی تو دست بر دیوار

 

شنیده‌ام که به حجره، به خویش پیچیدی

میان حجره اماما بخاک غلتیدی

ولی به گِرد دهانت تو نیزه هم دیدی؟

بگو بزیر سُم اسب هم تو چرخیدی؟

بگو به گِرد تنت اهل کوفه رقصیدند؟

به اشک چشم تو مُشتی خبیث خندیدند؟
 

 

قاسم صرافان:

آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود

قرن‌ها بال کبوتر، پای آهو بسته بود

سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت

ملک عاشق‌ها هزاران سال سلطانی نداشت

 باده نوشان شهرشان یک عمر بی‌میخانه بود

دست پیمان بسته‌ی این قوم بی‌پیمانه بود

تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت

آمد و خاک خراسان تکه‌ای شد از بهشت

کعبه و حج فقیران بود، می‌دانی چه کرد؟

آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد

سرزمین تشنه‌ی ما بعد از آن میخانه داشت

ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت

 بعد از آن دستان ما در دست گوهرشاد بود

مثل عیسی قبله‌ی ما پنجره فولاد بود

تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده

از همان روز است چشمان آهوان زیبا شده

از همان روز است این دل‌ها کبوتر می شدند

از تماس چوب‌پرها صاحب پر می‌شوند

چشم واکن کور مادرزاد! گنبد را ببین

نور صحن عالم آل محمد (ص) را ببین

چشم وا کن پاره‌ای از پیکر پیغمبر است

یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است

گوش کن اینجا دل هر سنگ می‌گوید رضا

سینه نقاره با آهنگ می گوید رضا

نور می‌گوید رضا انگور می‌گوید رضا

مشهد از نزدیک قم از دور می‌گوید رضا

مُهر می‌گوید رضا سجاده می‌گوید رضا

خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا

السلام ای شمس! محتاج نگاهی مانده‌ایم

در شب تاریک و مرداب سیاهی مانده‌ایم

یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم

شاهد «نورٌ عَلی نورِ» تو در مشهد شویم

 

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

سید حمیدرضا برقعی:

ای راهب کلیسا دیـگر مــزن به نـاقوس

 خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کــم داده مرده را جان

 جانی دوبــاره بردار با ما بیا بـه پابـوس

آنجــا که خــادمینش از روی زائرینش

 گرد سفــر بگیــرند با بال نــاز طاووس

 خورشید آســمان ­ها در پیش گنبــد او

 رنگــی ندارد آری چیزی شبیــه فانوس

 رویــای ناتمامم ساعــات در حــرم بود

 باقـــی عمر اما افســوس بود و کابـوس

 وقتــی رسیدی آنجــا در آن حریم زیبا

 زانو بزن به پای بیــدار خفته در طوس

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

علی انسانی:

من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو

سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

 تو خوب خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم

 آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

 من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام

 یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

 پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد

هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

 گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم

 من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

 سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام

 من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

 حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین

 جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

 من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام

اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

 

با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم

تا محضر زلال ترین کوثر آمدم

قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم

اما به شوق دیدن تو با سر آمدم

گفتند زائر حرم ات، زائر خداست

مُحرم تر از همیشه بر این باور آمدم

اینک مدینه النّبی اَم، مشهد الرّضاست

با نام تو به محضر پیغمبر آمدم

از حس و حال روشن معراج پُر شدم

وقتی به خاکبوسی "بالاسر" آمدم

حسّی کبوترانه گرفته ست جان من

"پایین پا"ی تو شده هفت آسمان من

 

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

      ای جان جانانم ، مولا             رضا رضا جانم

                 ای بهتر از جانم ، مولا            رضا رضا جانم

من شکر خدا ، به پناه رضایم   @@@   سر زنده و خوش ، به نگاه رضایم

گلبوسه من، به نثار ضریحش   @@@   گلفرش سحر، سر راه رضایم

                 ای دین وایمانم ، مولا              رضا رضا جانم

                 ای بهتر از جانم ، مولا               رضا رضاجانم

حریم قدس تو، کعبه ما مدینه ما@@@به موج غمهائی ،ساحل ما سفینه ما

حریم قدس تو،کعبه ما مدینه ما@@@ به موج غمهائی ،ساحل ما سفینه ما

                 مولا رضا جانم ، مولا                   مولا رضا جانم

                 مولا رضا جانم ، مولا                   مولا رضا جانم

توئی که از مهرت ، به ما سبو دادی@@@ به باغ دلهامان ،تو رنگ وبو دادی

اگر چه ما خاریم،تو عطر گلهایی  @@@    به خادمان خود ، تو آبرو دادی 

                      رضا رضا جانم، مولا        رضا رضا جانم

                        رضا رضا جانم ،مولا        رضا رضا جانم

 

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

 

 

 

 

تا خدا و دم خدایی توست

معجزات امام رضایی توست

 

یا امام الرئوف، یا سلطان

شغل ایرانیان گدایی توست

 

تیغ ابروت کشته می طلبد

سر ما را بزن هوایی توست

 

ازدحامی که این حرم دارد

از وفور گره گشایی توست

 

دادن برگه ی امان النّار

گوشه ای از هنرنمایی توست

 

آنچه ما را کبوترت کرده

هنر گنبد طلایی توست

 

گرچه دعبل نمی شوم اما

افتخارم غزلسرایی توست

 

سائلی پشت این درم عشق است

گوشه ی کنج این حرم عشق است

 

به بد و خوب عنایتی داری

بین دستت چه رحمتی داری

 

همه جا صحبت تو پیچیده

چه رئوفی چه رأفتی داری

 

چقدر مثل جدّ خود هستی

با فقیران چه الفتی داری

 

بنِشین، از خجالت آب شدم

ایستاده! چه عادتی داری

 

آنقدر محشری که دور ضریح

لحظه لحظه قیامتی داری

 

هرکه با لهجه ای تو را خوانَد

از همه فرقه رعیتی داری

 

به همه گفته ام امام رضا

چه دل با محبتی داری

 

سرخوش از لطف بی حدت هستم

حاجی حجّ مشهدت هستم

 

می خری هر دل پریشان را

بنده ی عاصی و پشیمان را

 

تو و معصومه خواهرت آقا

عزّتی داده اید ایران را

 

هیچ طعمی ندارد ای آقا

مزه ی زعفران و سوهان را

 

عطر و بوی غذای حضرتی ات

در حرم می کشد سلیمان را

 

هر ملک غبطه می خورد وقت

هم غذائیت با غلامان را

 

رخصتی ده که زائرت باشیم

عرفه یا که عید قربان را

 

با شما رحمت خدایی هست

کربلا هم نشد رضایی هست

 

می نویسم رضا به جای حسین

می نویسم رضا رضای حسین

 

آنقدر حاجت مرا داده

تا بِگریَم فقط برای حسین

 

آمده بین خاک ایران تا

همه باشیم خاک پای حسین

 

هر غریبی که آشنایش شد

بیشتر گشته آشنای حسین

 

دست لطف و دعای بارانش

یادگاری است از دعای حسین

 

شاعری هم نخواست تا باشد

دعبلش وقف بچه های حسین

 

کوله باری پر از سلامش داشت

هرکسی رفت کربلای حسین

 

کاش می شد حبیب او باشم

مثل ابن الشبیب او باشم

 

غصه اش خواست بر ملا بشود

پای گریه به شعر وا بشود

 

این تعجب نداشت در بیتش

روضه ی کربلا بپا بشود

 

گفت: ابن الشبیب تا حالا

دیده ای سر ز تن جدا بشود؟

 

یا که سر ز تن جدا هم شد

از روی سینه از قفا بشود

 

وسط رفت و آمد نیزه

نِگهش سمت خیمه ها بشود

 

پیرهن جای خود، ز کثرت گرگ

تن یوسف ز هم سوا بشود

 

ناله ای زد ز عمق دل نگران

گفت: ابن الشبیب عمّه مان

 

 

lllllllllllllllllllllllllllllllllllllllllll

 

نام مارا نوشته اند "غلام" ،

نام فامیلمان "امام رضا"

به دل ماست روح "امام حسین" ،

به تن ماست جان "امام‌ رضا"

مادرم جای شعر لالایی ،

همه شب از کرامتش میگفت

پدرم زیر گوش من خوانده ،

لابه لای اذان امام رضا

کودکی های من کنار تو بود ،

بین این صحن ها بزرگ شدم

سالها با کبوتران حرم ،

خورده ام آب و نان امام رضا

کودکی ام چقدر زود گذشت،

دل من تنگ شد برای خودم

من حسابی عوض شدم اما ،

تو همانی همان امام رضا

حرم تو همیشه غوغا بود ،

آخرین خانه ی امید همه

هفتمین قبله گاه زائرها ،

هشتمین آسمان امام رضا

بین آغوش صحن ها بودند ،

زائرانی که گریه میکردند 

دختری لال ، ناله زد بینِ ،

اشک و لکنت زبان امام رضا

مادرش بین صحن ها افتاد ،

پدرش گریه کرد و داد کشید

یا امام رئوف ممنونم ،

حضرت مهربان امام رضا

پیرمردی که اهل باران بود ،

چشمه ای داشت بین چشمانش

با نوای کریمخانی خواند ،

خادم روضه خوان امام رضا

من که روی سیاه آوردم،

کوله بار گناه آوردم

به تو آقا پناه آوردم ،

بده برگ امان امام رضا 

 

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,